امروز سومین مرحله ی مسابقات داخلی ای سی ام در کارگاه کامپیوتر دانشکده ی کامپیوتر برگزار شد مثل دو مرحله ی قبل تو این مرحله هم دانشجویان ع ک خودشونو نشون دادن و تونستن جزء سه تیم اول جا بگیرن. لازم به ذکره که بگم این مسابقات برای انتخاب تیم ای سی ام دانشگاه برای سال تحصیلی بعده.
خبر دیگه که یه کم کهنه هم شده خبر جشن فارغ التحصیلی ۸۰ ی هاست.بله بالاخره اولین دوره ی علوم کامپیوتر دانشگاه یزد هم به ثمر نشست و این خط شکنا دارن میرن البته یه جورایی هم میشه بهشون فسیل گفت ولی نه این اصطلاح برای کسایی به کار میره که ۵-۶ سال تو دانشگاه میمونن. از ۸۰ ها فقط سه تاشون ۹ ترمه شدن و بقیه ایشالا امسال از شر یزد خلاص میشن و میرن.
متاسفانه به دلایلی وبلاگ به روز نشد و فرصت نشده تا از صفریهای امسال ع ک حرفی زده بشه .صفریهای امسال با صفریهای سالای قبل فرق دارن .
صفریهای امسال فکر میکنن که اولا از دماغ فیل افتادن دوما شاهکار کردن علوم کامپیوتر یزد قبول شدن(اگه این رو شاهکار بدونن باید بدونن که سال بالایاشون قبل از اونا این شاهکارو کردن) غافل از اینکه اینجا هیچ خبری نیست و فقط باید گرما بخورن و منت دانشکده ریاضی رو بکشن تا براشون درس ارایه کنه. بگذریم چون اگه وارد این بحث بشیم این رشته سر دراز دارد و ما را یارای کشیدن آن نیست.
راستی حالا که بحث انتخابات داغه نامه ی یکی از بچه ها رو خطاب به هاشمی براتون اتچ کردم:
جناب آقای هاشمی رفسنجانی با سلام
من نه از اهالی جناح راست و نه از هواداران جناح چپم. من نه اهل بازیهای شما بزرگانم و نه از آنها چیزی می فهمم. اما فقط می دانم که جوانم، دوستدار رشد و پیشرفت و کینه توز هرچه زشتی و فساد. می خواهم رای بدهم چون دوست دارم حتی در همین حد بسیار کم در سرنوشت ایرانیان تاثیرگذار باشم و آرزو دارم رای من و هر ایرانی وضع ما را از این اکنون نازیبا به آینده ای که لیاقت شرف و شجاعت پدران شهیدم است، تغییر دهد. و شما آمده اید که رای بیاورید. میدانم که دل نگران انقلابید و قطعا از من و دایه های دلسوز تر از مادری که اکنون در ایران یافت میشوند، قلبتان بیشتر برای این انقلاب می تپد و من کجا شما کجا که بخواهم حتی جسارت نوشتن برایتان به خرج دهم، اما جوانیست و شور و پر خاش! و شاید فشار بغضیست چند ساله که درگلویم مانده و اکنون مجالیست برای فریاد کردن آنچه بر من وما گذشته و گویا به عیان دیدنش امروزه کاریست بس دشوار! و شما آمده اید که رای بیاورید، اما قبل از آنکه نامی روی برگه های ثبت گردد و مسولیتی بر دوشی قرار داده شود چه زیباست ذهن چونان منی را به پاسخی روشن کردن!؟ آقای هاشمی! شاید باورش سخت است: پدری گرفتار موجهای انفجار جنگ تحمیلی است و توان کار کردن ندارد، سه فرزند جوان و مشغول تحصیل و همسری فداکار. روزی همسر وی برای خرید از منزل بیرون می رود، نه می خواهد ویلای لواسان و لالون بخرد ونه بنز و زانتیا، نه موبایل آنچنانی میخواست ونه قصد خرید از فلان رستوران لوکس در شمال تهران! نه بلیط سفر کیش و دوبی و سوئیس می خواست ونه آرزوی استراحت در ساحل شمالی کشور داشت; فقط کمی گوشت و برنج و نظیر آنها می خواست تا غذای ظهر و شب را در یک وعده...اما وقتی بازگشت فقط گریه می کرد! واقعا پدر پیش چشم فرزندان جوانش اینگونه می اندیشید که ای کاش خدا مرا در جنگ برده بود... دوستی داشتم باهوش و با استعداد در یک شهرستان دورافتاده و محروم. ساعتها درس خواند و ساعتها تلاش تا توانست به قوت بازوی علمی خودش به دانشگاه صنعتی شریف رود و مهندسی صنایع بخواند. می گویند و دیده ام که برادرزاده ی شما که در دانشگاه کرمان قبول شده بود به سفارش پدرش رفت که در دانشگاه تهران درس بخواند و نتوانست و اکنون در صنایع شریف مشغول است!!!گرچه می شود گفت برادرزاده که به من ربطی ندارد ولی پدر همین برادرزاده موثرترین عضو ستاد شماست!!! آقای هاشمی حتما از کوچه پس کوچه های شمال تهران بسیار عبور کرده اید اما بعید می دانم که مردان سازندگیتان چشمان خود به دیدن خانه های محقر بیست و چند متری جنوب تهران که اکثرشان مزین به تصویر شهیدان زیباروی و افلاک نشین است را به رنج و زحمت انداخته باشند، آیا پابرهنگان در تصمیم های کلان دولت نیز اینگونه نادیده گرفته نشدند؟!! حاصل دولت سازندگی چه بوده است؟! آیا دولتی بود موفق که به زعم شما نقایصی هم داشت؟؟؟ اما این آشفته بازار کنونی که نتیجه ی خدمات هر دو دولت سازندگی و اصلاحات است را نمی توان نقیصه کوچکی نامید و نه به افراط به آن نام خیانت گذاشت. می اندیشم که حاصل اصلی این دولت قرار دادن معیار ریالی برای هر چیز و هر کس بوده حتی برای شرف و انسانیت! و شاید اگر اوضاع به همین منوال ادامه می یافت و سد اصولگرایی تن خود به زخم هجمه ی این بی خدایی نمی سپرد، برخی دولتمردان شما شرم را کنار می گذاشتند و برای عبادت خدا هم قیمتی معین می کردند همچنانکه نرخ خدمتگزاری به خلق خدا را خوب معین نمودند! آقای فلانی که از وزیران دولت سازندگی بوده، پرونده فسادش همچنان بر روی میز آقای شاهرودی مفتوح است، حالا ایشان از فعالان حامی شما و عضو ستاد در شرف تاسیستان می باشد که گویا اصراری بر ریاست وی هم بوده; چه کسی به مردم پیام داد که نقایص گذشته تکرار نخواهد شد؟! آقای هاشمی! آمده اید که رای بیاورید و گمان نکنم شخصی چون حضرتعالی در سیاستهای خود تجدید نظری نماید که هنوز پیروز میدان نشده همان اصحاب و یاران قدیم گرد آمده اند و شاید به تقسیم غنایم بدست نیامده مشغول! اما آرزویم اینست که اگر به این مرقومه ی سراپا نقص جوابی نمی دهید فقط لحظه ای به این بیندیشید که من جوان از پی این روال سازندگی(!)
امید آینده در دل کشته ام...
خداوند به همه ی ما در این دنیا و آخرت رحم نماید